خساست
فارسی به انگلیسی
meanness, miserliness, stinginess
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) خسیس بودن فرومایه بودن. خسایس ۲ - ( اسم ) فرو مایگی پستی ناکسی . ( اسم ) جمع : خسیسه
فرهنگ معین
(خَ سَ ) [ ع . خساسة ] (اِمص . ) پستی ، فرومایگی .
لغت نامه دهخدا
خساست. [ خ ِ س َ ] ( ع اِمص ) زبونی. ( از غیاث اللغات ). فرومایگی. ( آنندراج ). دنائت. پستی. حقارت. رذالت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بچشم حقد و حسد که مظهر و مبدی معایب است و منشی مساوی و مثالب و تولد آن از نتیجه همت و خساست طبیعت ننگرد. ( جهانگشای جوینی ). و به شناعت خساست راضی نمیشد. ( جهانگشای جوینی ). || خِسَّت. ( یادداشت بخط مؤلف ). بخل. ( غیاث اللغات ) :
فاقه کنعان دهد خساست بغداد
نعمت مصر آورد سخای صفاهان.
فاقه کنعان دهد خساست بغداد
نعمت مصر آورد سخای صفاهان.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. خسیس بودن.
۲. [قدیمی] فرومایگی، پستی، ناکسی.
۲. [قدیمی] فرومایگی، پستی، ناکسی.
واژه نامه بختیاریکا
اَو خَردِن و دست لِستِن
پیشنهاد کاربران
بخل
تنگ چشمی
خسیس بودن
نم پس ندادن
کلمات دیگر: