( اسم ) درازا درازای طول مقابل پهنا عرض .
درازنای
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) درازا، طول .
لغت نامه دهخدا
درازنای. [ دِ ] ( اِ مرکب ) درازنا. محل درازی. ( از برهان ) ( از جهانگیری ) ( از آنندراج ). مستطیل. ( ناظم الاطباء ). || درازا. طول.( یادداشت مرحوم دهخدا ). درازی. مقابل پهنا و عرض : در همدان نامه می آورد که همدان قدیماً بزرگ بوده است ، چنانکه سه فرسنگ درازنای آن بوده است. ( مجمل التواریخ ). || طول زمانی :
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
نه هرچه پیش تو سهلست سهل پنداری.
که شبی ندیده باشی به درازنای سالی.
بلارک تو اگر بر سر زمان آید.
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
نه هرچه پیش تو سهلست سهل پنداری.
سعدی.
تو چه غم خوری که دوری ز وصال یار ای دل که شبی ندیده باشی به درازنای سالی.
سعدی.
درازنای زمان را بطول بشکافدبلارک تو اگر بر سر زمان آید.
قاضی نور اصفهانی ( از جهانگیری ).
- درازنای داشتن ؛ به درازا کشیدن. به تفصیل انجامیدن جمله بشرح ، چنانکه در شهنامه نوشته است ، بازگفت و اینجا نوشتن درازنای دارد. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).دانشنامه عمومی
طول
پیشنهاد کاربران
این لغت در این روزگاری که ما زندگی میکنیم به کار گرفته نمی شود
شاید چیستان این واژه
این باشد
به گونه ( نای دراز کشیده بودن باشد )
دراز نای
شاید چیستان این واژه
ریشه ناودان باشد
نای، ناودان، نی واژگانی هستند که بیانگر هر برداشتی از درازی را برای شنونده باز گویم می کند
شاید چیستان این واژه
این باشد
به گونه ( نای دراز کشیده بودن باشد )
دراز نای
شاید چیستان این واژه
ریشه ناودان باشد
نای، ناودان، نی واژگانی هستند که بیانگر هر برداشتی از درازی را برای شنونده باز گویم می کند
طولانی
طولانی، طول
در طول
مثال:دردرازنای تاریخ: معنی= در صول تریخ
مثال:دردرازنای تاریخ: معنی= در صول تریخ
کلمات دیگر: