ten - thousand, myried
بیور
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: بیور (دختر) (کردی)
معنی: بی بهره، عدد میلیون در ریاضی ( نگارش کردی
معنی: بی بهره، عدد میلیون در ریاضی ( نگارش کردی
فرهنگ فارسی
هزار، ده هزارعددازچیزی
عددی معادل ده هزار .
مخفف بیوراسب ٠ نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ باین معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است٠
عددی معادل ده هزار .
مخفف بیوراسب ٠ نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ باین معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است٠
بمعنی ده هزار
فرهنگ معین
(وَ ) [ په . ] ( اِ. ) عددی معادل ده هزار.
لغت نامه دهخدا
بیور. [وَ ] ( عدد، ص ، اِ ) بیوار. در زبان پهلوی ده هزار بود. ( فرهنگ اسدی ). ده هزار. ( برهان ). ( 10000 ) بزرگترین عددیست که در اوستا نام برده شده. در پهلوی بیور، دراوستا باوار. ( حاشیه برهان چ معین ) . ده هزار و بیوراسب یعنی ده هزار اسب. ( رشیدی ). ده هزار. پیور. ( جهانگیری ). ده هزار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ده هزار باشد بزبان پهلوی. ( صحاح الفرس ). رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 31 و یشتها ج 1 ص 291 شود. در برخی از اشعار بیوار نیز آمده است. رجوع به بیوار شود. مؤلف در یادداشتی در معنی بیور که ده هزار باشد تردید کرده و نوشته اند که در کفاره گناهان در فرگرد چهاردهم وندیداد در پاره 5 - 6 آمده است : «کشتن ده هزار مار بر روی شکم رونده و ده هزار سگ مار و ده هزار سنگ پشت و ده هزار وزغ دشتی و ده هزار وزغ آبی و ده هزار مور دانه کش و ده هزار مورچه و بدبو، ده هزار سرگین گردان و ده هزار مگس زشت » اگر این ده هزارها معنی کلمه «بیور» است از شارع دین بهی که همه جا آثار... راستی قریحه و سلامت ذوق در احکام او دیده میشود بسی عجیب است چه این کفاره کشتن یک سگ آبی است ( قضاعه ) که شاید برای راندن آب قناتها مفید تصور شده است و عمر یک مرد شاید برای بعمل آوردن عشر این کفاره کافی نیست مگر آنکه بیور بمعنی عددی معقول باشد. و هم در یادداشتی دیگر نوشته اند اگر بیور بمعنی ده هزارباشد پس معنی بیت زیر چگونه خواهد بود :
بود بیست شش بار بیور هزار
سخنهای شایسته غمگسار
نبیند کسی نامه پارسی
نوشته به ابیات صدبار سی
به شش بیور ابیاتش آمد شمار .
بود بر زبان دری ده هزار.
که بیور بود در عدد ده هزار.
ز بیور هزاران یکی گفته اند.
بیور. [ وَ / ب َ وَ] ( اِخ ) مخفف بیوراسب. نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ به این معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است. ( برهان ). بیورد. لقب ضحاک ، چه ده هزار اسب بر درگاه او موجود بود. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). ضحاک تازی. ( ناظم الاطباء ). نام ضحاک. بیوراسب. ( از جهانگیری ) :
بود بیست شش بار بیور هزار
سخنهای شایسته غمگسار
نبیند کسی نامه پارسی
نوشته به ابیات صدبار سی
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2477 ).
بدو ماندم این نامه را یادگاربه شش بیور ابیاتش آمد شمار .
فردوسی.
کجا بیور از پهلوانی شماربود بر زبان دری ده هزار.
فردوسی.
سپه بود بیور سوی کارزارکه بیور بود در عدد ده هزار.
فردوسی.
هنوزت سپاس اندکی گفته اندز بیور هزاران یکی گفته اند.
سعدی.
و رجوع به بیوار شود. || ( اِ ) گردکان و بادام و پسته که مغز آنها تیز و ضایع شده باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ). || فلفل فرنگی. ( ناظم الاطباء ).بیور. [ وَ / ب َ وَ] ( اِخ ) مخفف بیوراسب. نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ به این معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است. ( برهان ). بیورد. لقب ضحاک ، چه ده هزار اسب بر درگاه او موجود بود. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). ضحاک تازی. ( ناظم الاطباء ). نام ضحاک. بیوراسب. ( از جهانگیری ) :
بیور. [ وَ / ب َ وَ] (اِخ ) مخفف بیوراسب . نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ به این معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است . (برهان ). بیورد. لقب ضحاک ، چه ده هزار اسب بر درگاه او موجود بود. (رشیدی ) (انجمن آرا). ضحاک تازی . (ناظم الاطباء). نام ضحاک . بیوراسب . (از جهانگیری ) :
نه من بیش دارم ز جمشید فر
که ببرید بیور میانش به ار.
چو نزدیک شد نزد جمشیدشاه
یکی نام بنوشت بیور بگاه .
و رجوع به پیورسپ شود.
نه من بیش دارم ز جمشید فر
که ببرید بیور میانش به ار.
فردوسی .
چو نزدیک شد نزد جمشیدشاه
یکی نام بنوشت بیور بگاه .
فردوسی .
و رجوع به پیورسپ شود.
بیور. [وَ ] (عدد، ص ، اِ) بیوار. در زبان پهلوی ده هزار بود. (فرهنگ اسدی ). ده هزار. (برهان ). (10000) بزرگترین عددیست که در اوستا نام برده شده . در پهلوی بیور، دراوستا باوار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . ده هزار و بیوراسب یعنی ده هزار اسب . (رشیدی ). ده هزار. پیور. (جهانگیری ). ده هزار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ده هزار باشد بزبان پهلوی . (صحاح الفرس ). رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 31 و یشتها ج 1 ص 291 شود. در برخی از اشعار بیوار نیز آمده است . رجوع به بیوار شود. مؤلف در یادداشتی در معنی بیور که ده هزار باشد تردید کرده و نوشته اند که در کفاره ٔ گناهان در فرگرد چهاردهم وندیداد در پاره ٔ 5 - 6 آمده است : «کشتن ده هزار مار بر روی شکم رونده و ده هزار سگ مار و ده هزار سنگ پشت و ده هزار وزغ دشتی و ده هزار وزغ آبی و ده هزار مور دانه کش و ده هزار مورچه و بدبو، ده هزار سرگین گردان و ده هزار مگس زشت » اگر این ده هزارها معنی کلمه ٔ «بیور» است از شارع دین بهی که همه جا آثار... راستی قریحه و سلامت ذوق در احکام او دیده میشود بسی عجیب است چه این کفاره ٔ کشتن یک سگ آبی است (قضاعه ) که شاید برای راندن آب قناتها مفید تصور شده است و عمر یک مرد شاید برای بعمل آوردن عشر این کفاره کافی نیست مگر آنکه بیور بمعنی عددی معقول باشد. و هم در یادداشتی دیگر نوشته اند اگر بیور بمعنی ده هزارباشد پس معنی بیت زیر چگونه خواهد بود :
بود بیست شش بار بیور هزار
سخنهای شایسته ٔ غمگسار
نبیند کسی نامه ٔ پارسی
نوشته به ابیات صدبار سی
بدو ماندم این نامه را یادگار
به شش بیور ابیاتش آمد شمار .
کجا بیور از پهلوانی شمار
بود بر زبان دری ده هزار.
سپه بود بیور سوی کارزار
که بیور بود در عدد ده هزار.
هنوزت سپاس اندکی گفته اند
ز بیور هزاران یکی گفته اند.
و رجوع به بیوار شود. || (اِ) گردکان و بادام و پسته که مغز آنها تیز و ضایع شده باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). || فلفل فرنگی . (ناظم الاطباء).
بود بیست شش بار بیور هزار
سخنهای شایسته ٔ غمگسار
نبیند کسی نامه ٔ پارسی
نوشته به ابیات صدبار سی
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2477).
بدو ماندم این نامه را یادگار
به شش بیور ابیاتش آمد شمار .
فردوسی .
کجا بیور از پهلوانی شمار
بود بر زبان دری ده هزار.
فردوسی .
سپه بود بیور سوی کارزار
که بیور بود در عدد ده هزار.
فردوسی .
هنوزت سپاس اندکی گفته اند
ز بیور هزاران یکی گفته اند.
سعدی .
و رجوع به بیوار شود. || (اِ) گردکان و بادام و پسته که مغز آنها تیز و ضایع شده باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). || فلفل فرنگی . (ناظم الاطباء).
بئور. [ ب َ ءِ وَ ] ( اِ ) صورت اوستائی کلمه بیور است بمعنی ده هزار. بیور. ده هزار. ( از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 31 ).
فرهنگ عمید
۱. ده هزار.
۲. (صفت ) دارای ده هزار عدد از چیزی.
۲. (صفت ) دارای ده هزار عدد از چیزی.
دانشنامه عمومی
بیور در لغت به معنای ده هزار است.
ضحاک لقب ضحاک ماردوش است.
آذرجسنسف بیور الاغ یکی از شخصیت های کتاب توپ مرواری است.
ضحاک لقب ضحاک ماردوش است.
آذرجسنسف بیور الاغ یکی از شخصیت های کتاب توپ مرواری است.
wiki: ۱۸۳۵ ساخته شد.
wiki: بیور (کشتی بخار)
(پهلوی) [وَ ] (عدد، صفت، اِسم) بیوار. ده هزار (10000)؛ بزرگترین عددی که در اوستا آمده بیور است (رک دهخدا).
بئور کهنسال یک شخصیت خیالی در داستان های جی. آر. آر. تالکین است که در سیلماریلیون به عنوان رهبر نخستین خاندان ادین در دوره نخست ظاهر می شود. پس از او به این خاندان، خاندان بئور گفته شد. بئور پدر باران و بِلِن و جد بِرِن است.
نام واقعی بئور، بالان است، اما مردم در زبان عامی به او بئور می گویند به معنی خدمتگزار.
بئور رهبر نسل انسان در طی عزیمت به سمت غرب بود. در اثر رهبری و توصیهٔ او بیشتر گروه انسان اریادور را رها کردند از کوهستان آبی رد شدند و به اسیریاند رفتند. در آن سرزمین رابطهٔ خوبی میان انسان ها و الف ها برقرار شد. پس از آن بئور مردم را به سوی دشت های استولاد در شرق بلریاند هدایت کرد. خیلی زود رهبری را به پسرش باران سپرد و خود به نزد فین رود (ارباب الف ها) در نارگوتروند رفت و تا آخرین روزهای عمرش آنجا ماند. بئور آنجا در جنگ با اورک ها شرکت کرد.
بئور از دیگران خردمندتر بود اما همیشه به او بئور کهنسال گفته می شد، تا سن ۹۳ سالگی که کشته شد. او دانش خوبی از سنت ها و گذشته داشت اما این دانش را فاش نکرد حتی پیش فین رود. آدانل و آندرت از جمله کسانی اند که از دانش او آگاه شدند.
نام واقعی بئور، بالان است، اما مردم در زبان عامی به او بئور می گویند به معنی خدمتگزار.
بئور رهبر نسل انسان در طی عزیمت به سمت غرب بود. در اثر رهبری و توصیهٔ او بیشتر گروه انسان اریادور را رها کردند از کوهستان آبی رد شدند و به اسیریاند رفتند. در آن سرزمین رابطهٔ خوبی میان انسان ها و الف ها برقرار شد. پس از آن بئور مردم را به سوی دشت های استولاد در شرق بلریاند هدایت کرد. خیلی زود رهبری را به پسرش باران سپرد و خود به نزد فین رود (ارباب الف ها) در نارگوتروند رفت و تا آخرین روزهای عمرش آنجا ماند. بئور آنجا در جنگ با اورک ها شرکت کرد.
بئور از دیگران خردمندتر بود اما همیشه به او بئور کهنسال گفته می شد، تا سن ۹۳ سالگی که کشته شد. او دانش خوبی از سنت ها و گذشته داشت اما این دانش را فاش نکرد حتی پیش فین رود. آدانل و آندرت از جمله کسانی اند که از دانش او آگاه شدند.
wiki: بئور
گویش مازنی
/bivar/ بی علاقه - حالت امتناع گاو از شیردان به گوساله ۳خودداری دام از خوردن علف که احیانا وسیله ی دام های دیگر نیم خور شده و بوی آن ها بر علف مانده باشد
/biver/ بدمزه - غذا یا علوفه ی غیرقابل استفاده ۳ناکارآمد بدرد نخور
/biver/ بدمزه - غذا یا علوفه ی غیرقابل استفاده ۳ناکارآمد بدرد نخور
۱بی علاقه ۲حالت امتناع گاو از شیردان به گوساله ۳خودداری ...
/baoor/ بگو
بگو
پیشنهاد کاربران
ده هزار عدد
در زبان لکی یعنی فلفل. . .
روش نوشتار::: ( بیوَر )
روش نوشتار::: ( بیوَر )
بَئوَرِ ( bae ware ) در زبان اوستایی ده هزار
کلمات دیگر: