کلمه جو
صفحه اصلی

شمیل

فرهنگ اسم ها

اسم: شمیل (پسر) (عربی)
معنی: باد شمال، نام روستایی در نزدیکی بندرعباس

فرهنگ فارسی

لغتی است در شمال که بادی است .

لغت نامه دهخدا

شمیل . [ ] (اِخ ) امین بن ابراهیم . در ده کفرشیما از قرای لبنان بدنیا آمد و مبادی نحو، حساب ، ادبیات و زبان انگلیسی را در دانشگاه آمریکایی بیروت آموخت . بعد در سال 1854م . به انگلستان سفری کرد، سپس به تجارت پرداخت و ثروتی فراوان به دست آورد؛ ولی بعد به سبب ناسازگاری مزاجش تجارت را ترک کرد و به مصر رفت و در آنجا در شمار قضات پاکدامن ، راستگو و موثق معروف شد و در سال 1886م . روزنامه ٔ حقوق را منتشر ساخت و درعین حال به تألیف کتب و نوشتن مقالات و انشاء اشعارو قصاید بلند پرداخت . از آثار اوست : 1- السدرة الجلیه فی الاحکام القضائیه چ مصر 1885م . 2- المبتکر چ بیروت 1869م . 3- النظام الشوری چ اسکندریه 1879م . 4- الوافی چ اسکندریه 1879م . (از معجم المطبوعات مصر).


شمیل . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در خاور بندرعباس . حدود: شمال : دهستان سیاهو و احمدی . خاور: بخش میناب . جنوب : دریای عمان . باختر: دهستان ایسین . موقعیت : جلگه و گرم و مرطوب . آب : از رودخانه ، چاه و قنات . محصول عمده : غلات و خرما. آبادی : 144. جمعیت : حدود 18 هزارتن . مرکز دهستان : قریه ٔ شمیل . دیه های مهم : حسن لنگی ،جلابی ، قلعه قاضی ، تخت سردره و زیارت . راه شوسه ٔ بندرعباس به میناب از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). از بلوکات ناحیه ٔ عباسی . طول و عرض : 36 هزار گز. حد شمالی : برودان احمدی . شرقی : میناب . جنوبی : خلیج فارس . غربی : ایسین . مرکز آن قصبه ٔ شمیل است و 17 قریه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ).


شمیل . [ ش َ ] (اِخ )دهی مرکز دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 2552 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، لبنیات و خرما. صنایع دستی زنان پارچه بافی . دارای راه فرعی به بندرعباس و میناب . دبستان و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


شمیل . [ ش َ ] (ع اِ) شمال . (ناظم الاطباء). لغتی است در شَمال (شِمال ) که بادی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شمال شود.


شمیل . [ ش ُ م َ ] (اِخ ) ابن جنبار. شاعری است از عرب . (یادداشت مؤلف ).


شمیل. [ ش َ ] ( ع اِ ) شمال. ( ناظم الاطباء ). لغتی است در شَمال ( شِمال ) که بادی است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شمال شود.

شمیل. [ ش َ ] ( اِخ )دهی مرکز دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. سکنه آن 2552 تن. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا غلات ، لبنیات و خرما. صنایع دستی زنان پارچه بافی. دارای راه فرعی به بندرعباس و میناب. دبستان و پاسگاه ژاندارمری دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

شمیل. [ ش َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در خاور بندرعباس. حدود: شمال : دهستان سیاهو و احمدی. خاور: بخش میناب. جنوب : دریای عمان. باختر: دهستان ایسین. موقعیت : جلگه و گرم و مرطوب. آب : از رودخانه ، چاه و قنات. محصول عمده : غلات و خرما. آبادی : 144. جمعیت : حدود 18 هزارتن. مرکز دهستان : قریه شمیل. دیه های مهم : حسن لنگی ،جلابی ، قلعه قاضی ، تخت سردره و زیارت. راه شوسه بندرعباس به میناب از این دهستان می گذرد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ). از بلوکات ناحیه عباسی. طول و عرض : 36 هزار گز. حد شمالی : برودان احمدی. شرقی : میناب. جنوبی : خلیج فارس. غربی : ایسین. مرکز آن قصبه شمیل است و 17 قریه دارد. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ).

شمیل. [ ] ( اِخ ) امین بن ابراهیم. در ده کفرشیما از قرای لبنان بدنیا آمد و مبادی نحو، حساب ، ادبیات و زبان انگلیسی را در دانشگاه آمریکایی بیروت آموخت. بعد در سال 1854م. به انگلستان سفری کرد، سپس به تجارت پرداخت و ثروتی فراوان به دست آورد؛ ولی بعد به سبب ناسازگاری مزاجش تجارت را ترک کرد و به مصر رفت و در آنجا در شمار قضات پاکدامن ، راستگو و موثق معروف شد و در سال 1886م. روزنامه حقوق را منتشر ساخت و درعین حال به تألیف کتب و نوشتن مقالات و انشاء اشعارو قصاید بلند پرداخت. از آثار اوست : 1- السدرة الجلیه فی الاحکام القضائیه چ مصر 1885م. 2- المبتکر چ بیروت 1869م. 3- النظام الشوری چ اسکندریه 1879م. 4- الوافی چ اسکندریه 1879م. ( از معجم المطبوعات مصر ).

شمیل. [ ش ُ م َ ] ( اِخ ) ابن جنبار. شاعری است از عرب. ( یادداشت مؤلف ).

دانشنامه عمومی

شمیل ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
شمیل (بندرعباس)
شمیل (نیک شهر)

پیشنهاد کاربران

شمیل: در زمان شاه سلطان تاج الدین هنگامی که سر زمین سبعه را ز غازا خان گرفت اسم این قسمت را شاه میل گذاشت در آن زمان سر زمین سبعهاز زیر جیرفت بود و زیر سیرجان و تمام استهبانات و سپس تمام هرمزگان تا بندر معلم و از کنار دریا به میناب تا شمال بشاگرد و سپس به جیر وقت می رفت این سر زمین بزرگ به ایشان دادند پس شاه میل توسط این عارف بزرگ و قطب عالم نامید شد پس در بقیه جاهایی که کلانتران و حاکمان مومن و در ضمن اکثر آنها اقوام بودند این نام مقدس را بروی روستاهای خود می گذاشتند و این یک نو ابراز همگرایی بود و در مرور زمان شاه میل به شمیل در پانصد سال پیش تغیر کرد. شاه میل یا همان شمیل بندرعباس در آنجا شاه سلطان قطب عالم بنائی بر پا کرده بود و مسیر جاده ادویه که قدمت هفت هزار سال دارد در آنجا توقف می کردند و در کنار بنای شاه میل مراسم عارفان با بوی خوش عود و دیگر . . . و بخورها بر پا می شد و امروز بنایی از آن تاریخ به نام گنبد سرخ بر آنجاست که سابقه تاریخی را نشان می دهد



کلمات دیگر: