(خُ رَّ ) (اِمر. ) خرگاه .
خرمگاه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
خرمگاه. [ خ ُرْ رَ] ( اِ مرکب ) خرگاه و خیمه بزرگ و مدور است. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
از علو همت فراش خرمگاه قدر.
تابش رخسار تو از راه چشم
کرد خرمگاه تو از ارغوان.
از علو همت فراش خرمگاه قدر.
شمس جندی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| سبزه زار. ( ناظم الاطباء ) : تابش رخسار تو از راه چشم
کرد خرمگاه تو از ارغوان.
خاقانی.
کلمات دیگر: