کلمه جو
صفحه اصلی

ژی

فرهنگ فارسی

آبگیر، تالاب، استخر، جوی، جائی که آب در آن جمع شود، ژیر هم گویند
( اسم ) آبگیر آبدان شمر جایی که در آن آب جمع شود .

فرهنگ معین

(اِ. ) آبگیر، آبدان .

لغت نامه دهخدا

ژی . (اِ) نام زاء سه نقطه ٔ فارسی . رجوع به «ژ» شود.


ژی . (اِخ ) نام قریه ای است در اصفهان و در آنجا بنگ خوب حاصل میشود. (برهان ).


ژی. ( اِ ) آبگیر. آبدان. شَمَر. ( لغت نامه اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. ( برهان ). غفچی. کوژی. تالاب. غدیر. اوشال. ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه جوی باشد :
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم صدو بر هر مژه ای ژی .
رودکی ( از لغت نامه اسدی ).
می ستد باید بدین گه کاین زمین همچون ستی
آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی.
ابوشکور.
بسی ژی در آن مرغزار و شکار
بیاسود خسرو در آن مرغزار.
فردوسی.
رخ اعداش چو نی باد و سرش سبز چو سرو
سال عمرش بعدد باد فزون از الفی
ناصحش باد سرافراز چو در بستان سرو
حاسدش باد فرو گل شده چون نی در ژی.
سوزنی ( از آنندراج ).
در شبنم هوای درش قطره ای است چرخ
وز قطره سحاب کفش شبنمی است ژی.
سیف اسفرنگ ( از جهانگیری ).

ژی. ( اِ ) نام زاء سه نقطه فارسی. رجوع به «ژ» شود.

ژی. ( اِ ) صورتی از زی و جی ، ریشه زیستن و زندگی کردن. رجوع به زی و جی و زیستن شود.

ژی. ( اِخ ) نام قریه ای است در اصفهان و در آنجا بنگ خوب حاصل میشود. ( برهان ).

ژی . (اِ) آبگیر. آبدان . شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان ). غفچی . کوژی . تالاب . غدیر. اوشال . ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه ٔ جوی باشد :
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم صدو بر هر مژه ای ژی .

رودکی (از لغت نامه ٔ اسدی ).


می ستد باید بدین گه کاین زمین همچون ستی
آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی .

ابوشکور.


بسی ژی در آن مرغزار و شکار
بیاسود خسرو در آن مرغزار.

فردوسی .


رخ اعداش چو نی باد و سرش سبز چو سرو
سال عمرش بعدد باد فزون از الفی
ناصحش باد سرافراز چو در بستان سرو
حاسدش باد فرو گل شده چون نی در ژی .

سوزنی (از آنندراج ).


در شبنم هوای درش قطره ای است چرخ
وز قطره ٔ سحاب کفش شبنمی است ژی .

سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).



ژی . (اِ) صورتی از زی و جی ، ریشه ٔ زیستن و زندگی کردن . رجوع به زی و جی و زیستن شود.


فرهنگ عمید

۱. جایی که آب در آن جمع می شود، آبگیر، تالاب: می ستان اکنون بدانگه کاین زمین همچون ستی / آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۱ ).
۲. استخر.
۳. جوی.

دانشنامه عمومی

به معنای زندگی


پیشنهاد کاربران

انرژی های جابجا شونده ی حیاتی در بدن بر پایه ی تئوری سوزن درمانی ( طب سوزنی ) و انرژی درمانی.
در چین به آن Qi ( با تلفظ چی ) و در ژاپن به آن Ki گفته میشود.
ژی بطور کلی به دو دسته تقسیم میشود: "یین" و "یانگ" که بیانگر روشنایی و تاریکی است که بطور مداوم با هم تقابل و تباین دارند.
مسیرهایی که ژی در آنها جاری است "ژیراه" نامیده میشود

ژی ، جان
اژی، ضد جان ( اژی دهاک )



کلمات دیگر: