کلمه جو
صفحه اصلی

رخمه

فرهنگ فارسی

( اسم ) کرکس لاشخوار .
دوستی و مهربانی و محبت و نرمی یا واحد رخم یعنی کرکس .

فرهنگ معین

(رَ مِ ) [ ع . رخمة ] (اِ. ) کرکس ، لاشخوار.

لغت نامه دهخدا

( رخمة ) رخمة. [ رَ خ َ م َ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رَخْم و رَخَم. ( ناظم الاطباء ). بیضه را زیر بال گرفتن مرغ. ( منتهی الارب ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || ( از باب سمع ) نرم کردن چیزی را. ( ناظم الاطباء ).

رخمة. [رَ م َ ] ( ع مص ) مهربانی نمودن بر کسی و محبت کردن : رَخَمَه رَخْمَةً. ( منتهی الارب ). رجوع به رخم شود.

رخمة. [ رَ خ َ م َ ] ( ع اِمص ) دوستی و مهربانی و محبت و نرمی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) واحد رَخَم. کرکس. ( ناظم الاطباء ). مرغی است مانند کرکس و آن را اَنوق هم گویند. ( آنندراج ). موش گیر. ( بحر الجواهر ). استخوان خوار. استخوان رند. ( از کشاف زمخشری ). کرکس. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). اسم عربی مرغ مردارخوار است و آن قسمی از کرکس است و بزرگ جثه و سفید مایل به تیرگی و خط سیاه و چشمش بسیار زرد و مسکن او جبال و بیابان و بغایت خایف می باشد. ( از تحفه حکیم مؤمن ).یکی رَخَم به معنی کرکس. ذرور پوست آن قاطع نزف الدم و التیام دهنده جراحت و با سرکه جهت قوبا و خراز نافع و تلخه آن طلاءً جهت زهر مار و جز آن و بخور گوشت خشک آن با خردل هفت بار جهت حل انعقاد مردی که آن را زنان بسته باشند و جهت تسهیل ولادت نیز نهادن پر بازوی راست یا چپ آن میان هر دو پای زن جهت تسهیل ولادت و قطور سرگین آن با سرکه در چشم جهت رفع بیاض و دردگوش و با زیت جهت ازاله کری و ثقل سامعه و طلای سرگین آن با سرکه انگور بر برص باعث تغییر لون و جگر بریان یا خام آن را ساییده در روزی سه بار و هر بار سه دانگ با سرکه بنوشند تا سه روز متوالی جهت رفع جنون. ( منتهی الارب ). پرنده ای است به شکل کرکسها پیسه ( سپید و سیاه ) و انوق نامیده می شود و دارای منقاری زرداست. کنیه آن «ام جعران » و «ام رسالة» و «ام عجیبة» و«ام قیس » و «ام کُثَیّر» است. ( از متن اللغة ). ام جعران. ام رساله. ام عجیبه. ام قیس. ام کثیرالریح. ابوالریح.ابوشملة. ام مرزم. ام العذاب. ام قشع. ( المرصع ). و رجوع به رَخَم و مترادفات کلمه و تحفه حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و تذکره داود ضریر انطاکی ص 171 شود.

رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع اِمص ) دوستی و مهربانی و محبت و نرمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) واحد رَخَم . کرکس . (ناظم الاطباء). مرغی است مانند کرکس و آن را اَنوق هم گویند. (آنندراج ). موش گیر. (بحر الجواهر). استخوان خوار. استخوان رند. (از کشاف زمخشری ). کرکس . (دهار) (مهذب الاسماء). اسم عربی مرغ مردارخوار است و آن قسمی از کرکس است و بزرگ جثه و سفید مایل به تیرگی و خط سیاه و چشمش بسیار زرد و مسکن او جبال و بیابان و بغایت خایف می باشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).یکی رَخَم به معنی کرکس . ذرور پوست آن قاطع نزف الدم و التیام دهنده ٔ جراحت و با سرکه جهت قوبا و خراز نافع و تلخه ٔ آن طلاءً جهت زهر مار و جز آن و بخور گوشت خشک آن با خردل هفت بار جهت حل انعقاد مردی که آن را زنان بسته باشند و جهت تسهیل ولادت نیز نهادن پر بازوی راست یا چپ آن میان هر دو پای زن جهت تسهیل ولادت و قطور سرگین آن با سرکه در چشم جهت رفع بیاض و دردگوش و با زیت جهت ازاله ٔ کری و ثقل سامعه و طلای سرگین آن با سرکه ٔ انگور بر برص باعث تغییر لون و جگر بریان یا خام آن را ساییده در روزی سه بار و هر بار سه دانگ با سرکه بنوشند تا سه روز متوالی جهت رفع جنون . (منتهی الارب ). پرنده ای است به شکل کرکسها پیسه (سپید و سیاه ) و انوق نامیده می شود و دارای منقاری زرداست . کنیه ٔ آن «ام جعران » و «ام رسالة» و «ام عجیبة» و«ام قیس » و «ام کُثَیّر» است . (از متن اللغة). ام جعران . ام رساله . ام عجیبه . ام قیس . ام کثیرالریح . ابوالریح .ابوشملة. ام مرزم . ام العذاب . ام قشع. (المرصع). و رجوع به رَخَم و مترادفات کلمه و تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 171 شود.


رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَخْم و رَخَم . (ناظم الاطباء). بیضه را زیر بال گرفتن مرغ . (منتهی الارب ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || (از باب سمع) نرم کردن چیزی را. (ناظم الاطباء).


رخمة. [رَ م َ ] (ع مص ) مهربانی نمودن بر کسی و محبت کردن : رَخَمَه رَخْمَةً. (منتهی الارب ). رجوع به رخم شود.


جدول کلمات

کرکس ، لاشخور


کلمات دیگر: