کلمه جو
صفحه اصلی

قشام

لغت نامه دهخدا

قشام. [ ق َ ] ( ع اِ ) پوستین پشمینه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قشام. [ ق ُ ] ( ع اِ ) باقی مانده بر خوان و جز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آفتی است که خرمابن را رسد. ( مهذب الاسماء ). || ( اِمص ) بارافتادگی خرمابن قبل ِ برابرشدگی غوره آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).ان ینتفض النخل قبل استواء بسره. ( اقرب الموارد ).

قشام. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از معجم البلدان ).

قشام . [ ق َ ] (ع اِ) پوستین پشمینه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قشام . [ ق ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از معجم البلدان ).


قشام . [ ق ُ ] (ع اِ) باقی مانده ٔ بر خوان و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آفتی است که خرمابن را رسد. (مهذب الاسماء). || (اِمص ) بارافتادگی خرمابن قبل ِ برابرشدگی غوره ٔ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).ان ینتفض النخل قبل استواء بسره . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: