کلمه جو
صفحه اصلی

قشره

عربی به فارسی

کبره , کبره بستن , قسمت خشک و سخت نان , پوست نان , قشر , پوسته سخت هر چيزي , ادم جسور و بي ادب , پوست انداختن , پوست کندن , کندن , پوست , خلا ل , نرده چوبي , محجر


فرهنگ فارسی

باران که روی زمین را رندد . بدفال و نامبارک .

لغت نامه دهخدا

( قشرة ) قشرة. [ ق ِ رَ ] ( ع اِ ) جلد. ( فهرست مخزن الادویه ). پوست درخت و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قشر. و قشرة اخص از قشر است. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) گوسفند خرد گرداندام گویی گوی چوگان است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) جامه ای که پوشند: خرج فی قشرتین ؛ ثوبین. ( اقرب الموارد ). || قسمی از سلیخه است. ( فهرست مخزن الادویه ).

قشرة. [ ق ُ ش َ رَ ] ( ع اِ )باران که روی زمین را رندد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قُشْره شود. || ( ص ) مشؤوم. ( اقرب الموارد ). بدفال و نامبارک. ( منتهی الارب ).

قشرة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) باران که روی زمین را رندد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قُشَرة شود.

قشرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) جلد. (فهرست مخزن الادویه ). پوست درخت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قشر. و قشرة اخص از قشر است . (اقرب الموارد). || (ص ) گوسفند خرد گرداندام گویی گوی چوگان است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جامه ای که پوشند: خرج فی قشرتین ؛ ثوبین . (اقرب الموارد). || قسمی از سلیخه است . (فهرست مخزن الادویه ).


قشرة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) باران که روی زمین را رندد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُشَرة شود.


قشرة. [ ق ُ ش َ رَ ] (ع اِ)باران که روی زمین را رندد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُشْره شود. || (ص ) مشؤوم . (اقرب الموارد). بدفال و نامبارک . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: