کلمه جو
صفحه اصلی

قشده

لغت نامه دهخدا

( قشدة ) قشدة. [ ق ِ دَ ] ( ع اِ ) دُرد مسکه و ته نشین آن چون با پست و خرما پخته شوند. ( منتهی الارب ). الثفل یبقی اسفل الزبد اذا طبخ مع السویق و التمر لیتخذ سمناً. || و قیل ثفل السمن. سرشیر رقیق ، و آن را به ترکی قیماق گویند. ( اقرب الموارد ). سرشیر تنک. ( منتهی الارب ). || ( ص ) شترماده پیر بسیارشیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قشدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) دُرد مسکه و ته نشین آن چون با پست و خرما پخته شوند. (منتهی الارب ). الثفل یبقی اسفل الزبد اذا طبخ مع السویق و التمر لیتخذ سمناً. || و قیل ثفل السمن . سرشیر رقیق ، و آن را به ترکی قیماق گویند. (اقرب الموارد). سرشیر تنک . (منتهی الارب ). || (ص ) شترماده ٔ پیر بسیارشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: