کربسة. [ ک َ ب َ س َ] (ع مص ) رفتن چون رفتن بندی . (از اقرب الموارد).
کربسه
لغت نامه دهخدا
( کربسة ) کربسة. [ ک َ ب َ س َ ] ( ع اِمص ) رفتار بندی. ( منتهی الارب ). رفتار شخص بندی و قیدکرده. ( ناظم الاطباء ).
کربسة. [ ک َ ب َ س َ] ( ع مص ) رفتن چون رفتن بندی. ( از اقرب الموارد ).
کربسه. [ ک َ ب َ س َ / س ِ ] ( اِ ) کربس است که سام ابرص باشد. ( برهان ). مارمولک. ( فرهنگ فارسی معین ). کربس. کرباسو. کربسو. ( آنندراج ) :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان.
کاین چنین جای جای کربسه نیست.
کربسة. [ ک َ ب َ س َ] ( ع مص ) رفتن چون رفتن بندی. ( از اقرب الموارد ).
کربسه. [ ک َ ب َ س َ / س ِ ] ( اِ ) کربس است که سام ابرص باشد. ( برهان ). مارمولک. ( فرهنگ فارسی معین ). کربس. کرباسو. کربسو. ( آنندراج ) :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان.
رودکی.
اژدها باش بر خزینه علم کاین چنین جای جای کربسه نیست.
سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به کرباسه ، کرباسو، کربس ، چلپاسه و مارمولک شود.کربسه . [ ک َ ب َ س َ / س ِ ] (اِ) کربس است که سام ابرص باشد. (برهان ). مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ). کربس . کرباسو. کربسو. (آنندراج ) :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان .
اژدها باش بر خزینه ٔ علم
کاین چنین جای جای کربسه نیست .
رجوع به کرباسه ، کرباسو، کربس ، چلپاسه و مارمولک شود.
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان .
رودکی .
اژدها باش بر خزینه ٔ علم
کاین چنین جای جای کربسه نیست .
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به کرباسه ، کرباسو، کربس ، چلپاسه و مارمولک شود.
کربسة. [ ک َ ب َ س َ ] (ع اِمص ) رفتار بندی . (منتهی الارب ). رفتار شخص بندی و قیدکرده . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: