سرگردان , اواره , ولگرد , غيور , ادم متعصب ياهواخواه , مجاهد , جانفشان
متطرف
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) کسی که از علمی مقداری آموخته باشد بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد .
لغت نامه دهخدا
متطرف. [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] ( ع ص ) ناقه که در اطراف چراگاه بچرد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتری که در اطراف چراگاه بچرد و با دیگر شتران نیامیزد. ( ناظم الاطباء ). || کسی که از علمی مقداری آموخته باشد، بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد. ( قزوینی ، یادداشتها، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تطرف شود.
کلمات دیگر: