کلمه جو
صفحه اصلی

کرامون

لغت نامه دهخدا

کرامون. [ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کُرام.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کرام شود.

کرامون. [ ک ُ ر ر ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کُرّام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کرام شود.

کرامون. [ ] ( اِخ ) زن غازان خان و او دختر قتلغ تیمور پسر اتابای نویان بوده است. ( تاریخ غازانی ص 14 ). رجوع به تاریخ غازانی ص 123 و 156 شود.

کرامون . [ ] (اِخ ) زن غازان خان و او دختر قتلغ تیمور پسر اتابای نویان بوده است . (تاریخ غازانی ص 14). رجوع به تاریخ غازانی ص 123 و 156 شود.


کرامون . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرام .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کرام شود.


کرامون . [ ک ُ ر ر ] (ع ص ، اِ) ج ِ کُرّام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرام شود.



کلمات دیگر: