دردهای پیاپی چون خلش سوزنی پیدا آمدن که پیاپی لیکن سخت بشتاب آید و رها کند .
فق فق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فق فق. [ ف ِ ف ِ ] ( اِ مرکب ) دردهای پیاپی چون خلش سوزنی پیدا آمدن. ( یادداشت مؤلف ). [ دردی ] که پیاپی لیکن سخت بشتاب آید و رها کند. ( از یادداشت مؤلف ).
- فق فق کردن ؛ درد پیاپی و بریده کردن.( یادداشت مؤلف ). رجوع به فغفغ کردن شود.
- فق فق کردن ؛ درد پیاپی و بریده کردن.( یادداشت مؤلف ). رجوع به فغفغ کردن شود.
کلمات دیگر: