کلمه جو
صفحه اصلی

قشبری

لغت نامه دهخدا

قشبری. [ ق ُ ش ُ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قشبرة. ( معجم البلدان ). رجوع به قشبرة شود.

قشبری. [ ق ُ ش ُ ] ( اِخ ) علی بن محمدبن احمد انصاری ، مکنی به ابوالحسن. از محدثان است. وی حدیث را در شهر اصفهان از ابوالفتوح اسعدبن محمودبن خلف عجلی و محمدبن زید کرانی فراگرفت و در بخارا و سمرقند خود حدیث گفت. در هندسه نیز وقوف داشت. در شهر سمرقند وفات یافت. ( معجم البلدان ).

قشبری . [ ق ُ ش ُ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد انصاری ، مکنی به ابوالحسن . از محدثان است . وی حدیث را در شهر اصفهان از ابوالفتوح اسعدبن محمودبن خلف عجلی و محمدبن زید کرانی فراگرفت و در بخارا و سمرقند خود حدیث گفت . در هندسه نیز وقوف داشت . در شهر سمرقند وفات یافت . (معجم البلدان ).


قشبری . [ ق ُ ش ُ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قشبرة. (معجم البلدان ). رجوع به قشبرة شود.



کلمات دیگر: