( اسم ) نبیره : نبیرجهاندارروشن روان که باداد او پیر گردد جوان . ( شا.لغ.] توضیح ممکن است دراصل [ نبیره جهاندار] باشد.
مرد زیرک مرد کیس .
مرد زیرک مرد کیس .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
نبیر. [ ن َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از پنیر فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). پنیر. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). جبن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
نبیر. [ ن ُ ب َ ] (ع ص ) مرد زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد کیس . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).