مترادف طمث : جماع، هم بستری، رابطه جنسی، حیض، رگل، عادت، قاعدگی، سودن، لمس کردن
طمث
مترادف طمث : جماع، هم بستری، رابطه جنسی، حیض، رگل، عادت، قاعدگی، سودن، لمس کردن
فارسی به انگلیسی
the menses
menses
فارسی به عربی
حیض , فترة
مترادف و متضاد
جماع، همبستری، رابطهجنسی
حیض، رگل، عادت، قاعدگی
سودن، لمس کردن
۱. جماع، همبستری، رابطهجنسی
۲. حیض، رگل، عادت، قاعدگی
۳. سودن، لمس کردن
فرهنگ فارسی
سودن، مس کردن، لمس کردن ، حائض شدن زن، به معنی چرک و فساد و خون
۱ - ( مصدر ) برداشتن دوشیزگی بکارت بردن . ۲ - دست به چیزی رسانیدن سودن . ۳ - ( مصدر ) حایض شدن زن . ۴ - ( اسم ) چرک . ۵ - خون حیض عادت : احتباس طمث . یا خروج طمث . عادت . یا هیجان طمث . عدم نظم و خونریزی بیش از حد ماهانه . ۶ - فساد فاسد شدن .
۱ - ( مصدر ) برداشتن دوشیزگی بکارت بردن . ۲ - دست به چیزی رسانیدن سودن . ۳ - ( مصدر ) حایض شدن زن . ۴ - ( اسم ) چرک . ۵ - خون حیض عادت : احتباس طمث . یا خروج طمث . عادت . یا هیجان طمث . عدم نظم و خونریزی بیش از حد ماهانه . ۶ - فساد فاسد شدن .
فرهنگ معین
(طَ مْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) لمس کردن ، مس کردن . ۲ - (مص ل . ) حایض شدن .
لغت نامه دهخدا
طمث. [ طَ ] ( ع مص ) برداشتن دوشیزگی. بکارت بردن. ( منتخب اللغات ). آرمیدن با زن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( تاج المصادر ). || ریمناکی. خلاف طُهر. ریمناک شدن. ( منتهی الارب ). چرکین شدن. ( منتخب اللغات ). || حائض شدن زن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( منتخب اللغات ). || ( اِ ) حیض. ( مهذب الاسماء ). خون حیض زنان به عادت قاعده :
نه کمی در شهوت و طمث و بعال
که زنان را آید از ضعفت ملال.
جز که گوئی هست چون حلوا تو را.
|| ( مص ) بسودن هر چیز که باشد، و منه : ماطمث ذا المرتع قبلنا احدٌ و ماطمث هذه الناقة حبل قطّ؛ ای مامسها عقال ٌ. ( منتهی الارب ). مساس. دست بچیزی رسانیدن. || فاسد شدن. ( منتخب اللغات ). || فساد. ( منتهی الارب ).
نه کمی در شهوت و طمث و بعال
که زنان را آید از ضعفت ملال.
مولوی.
طفل ماهیت نداند طمث راجز که گوئی هست چون حلوا تو را.
مولوی.
- احتباس طمث ؛ بند آمدن خون حیض : و آنجا که سبب [ دوار] مشارکت رحم و مثانه باشد. احتباس طمث یا اختناق رحم پیش آرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).|| ( مص ) بسودن هر چیز که باشد، و منه : ماطمث ذا المرتع قبلنا احدٌ و ماطمث هذه الناقة حبل قطّ؛ ای مامسها عقال ٌ. ( منتهی الارب ). مساس. دست بچیزی رسانیدن. || فاسد شدن. ( منتخب اللغات ). || فساد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. لمس کردن.
۲. حائض شدن.
٣. (اسم ) چرک، فساد.
٤. (اسم ) خون.
۲. حائض شدن.
٣. (اسم ) چرک، فساد.
٤. (اسم ) خون.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لَمْ یَطْمِثْهُنَّ: با آن زنان عمل زناشویی انجام نداده (کلمه طمث که فعل لم یطمث از آن مشتق شده ، به معنای ازاله بکارت و نکاحی است که با خونریزی همراه باشد . و معنای عبارت "لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ "این است که : حوریان بهشتی دست نخوردهاند ، و قبل ...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
خون حیض. و ازاله بکارت. طامث به معنی حائض است (راغب) در مجمع فرموده: اصل طمث به معنی خون حیض است «طَمَثَتِ الْمِرْئَةُ» یعنی حائض شد. ایضاً، با ازاله بکارت خونین گردد. در اقرب الموارد و غیره مسّ معنی شده گویند: «ما طَمَثَ ذلِکَ الْمَرْتَعَ قَبْلَنا اَحَدٌ» کسی پیش از ما به این چراگاه دست نزده است. راغب آن رااستعراه میداند. این کلمه فقط دو بار در کلام اللّه یافته است . یعنی حوریان بهشتی را پیش از شوهرانشان نه انسی خونین و ازاله بکارت کرده و نه جنّی. از این آیه بدست میآید که جنّ هم ازاله بکارت تواند کرد.
تکرار در قرآن: ۲(بار)
خون حیض. و ازاله بکارت. طامث به معنی حائض است (راغب) در مجمع فرموده: اصل طمث به معنی خون حیض است «طَمَثَتِ الْمِرْئَةُ» یعنی حائض شد. ایضاً، با ازاله بکارت خونین گردد. در اقرب الموارد و غیره مسّ معنی شده گویند: «ما طَمَثَ ذلِکَ الْمَرْتَعَ قَبْلَنا اَحَدٌ» کسی پیش از ما به این چراگاه دست نزده است. راغب آن رااستعراه میداند. این کلمه فقط دو بار در کلام اللّه یافته است . یعنی حوریان بهشتی را پیش از شوهرانشان نه انسی خونین و ازاله بکارت کرده و نه جنّی. از این آیه بدست میآید که جنّ هم ازاله بکارت تواند کرد.
wikialkb: ریشه_طمث
کلمات دیگر: