کلمه جو
صفحه اصلی

عقب انداختن


برابر پارسی : پس انداختن

فارسی به انگلیسی

postpone, to postpone, to retard

to postpone, to retard


postpone


فارسی به عربی

اجل (مع الشد ) , اعق

مترادف و متضاد

postpone (فعل)
موکول کردن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، معوق گذاردن، پست تر دانستن، موکول به بعد کردن، معوق کردن

delay (فعل)
تاخیر کردن، عقب انداختن، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن

defer (فعل)
تسلیم شدن، تاخیر کردن، عقب انداختن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن

put off (فعل)
تاخیر کردن، عقب انداختن، معوق گذاردن، از سر باز کردن، سردواندن، به بعد موکول کردن

فرهنگ فارسی

تعویق انداختن تعلل کردن

لغت نامه دهخدا

عقب انداختن. [ ع َ ق َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تعویق انداختن. تعلل کردن. دفعالوقت کردن. سر دواندن.

پیشنهاد کاربران

Move back
Push back


کلمات دیگر: