مترادف صفیر : آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد، هتک
برابر پارسی : بانگ
scream, screech
آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد
هتک
۱. آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد
۲. هتک
منوچهری .
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
حافظ.
حافظ.
صفیر. [ ص َ ] (عبری ، اِ) علامت استهزا و ریشخند است . (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس ). || علامت ندا نمودن و خواندن است . (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس ). || یکی از الفاظی است که افاده ٔ تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه 6:16). و از برای وضع احضار نوکر نیز در مشرق زمین معمول و متداول است . (اشعیا 5:26، 7:18، زکریا 10:8) (قاموس کتاب مقدس ).
صفیر. [ ص َ] (اِخ ) نام وی شمشاد و از مردم قم است . از اوست :
دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم
ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم .
دور نئی که تا کنم شکوه ز درددوریت
آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو.
(آتشکده ٔ آذرذیل شعرای قم ) (قاموس الاعلام ترکی ).
۱. صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود.
٢. سوت.
٣. (موسیقی) نوعی ساز بادی.
〈 صفیرِ راک: (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.
〈 صفیر زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. صدا زدن.
۲. (مصدر لازم) سوت زدن؛ سوت کشیدن: ◻︎ اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری: ۹).