صفیر زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
انبوب
مترادف و متضاد
لوله کشی کردن، نی زدن، فلوت زدن، صفیر زدن، با صدای تیز و زیر حرف زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) سوت کشیدن .
لغت نامه دهخدا
صفیر زدن. [ ص َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) شخولیدن. سوت زدن. سوت کشیدن. مکاء :
چون صفیری بزند کبک دری در هزمان
بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی.
نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست.
چون شیرخواره بلبل کوهی زند صفیر.
اسب کو را نظر بر آبخوریست.
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی.
ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست.
چون صفیری بزند کبک دری در هزمان
بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی.
منوچهری.
اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست.
منوچهری.
گر شیرخواره لاله سرخست پس چراچون شیرخواره بلبل کوهی زند صفیر.
منوچهری.
چون صفیرش زنی کژت نگرداسب کو را نظر بر آبخوریست.
خاقانی.
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی.
حافظ.
ترا ز کنگره عرش می زنند صفیرندانمت که در این دامگه چه افتاده ست.
حافظ.
رجوع به صفیر شود.کلمات دیگر: