برابر پارسی : اروسی کردن، بیوگانی کردن
عروسی کردن
برابر پارسی : اروسی کردن، بیوگانی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
( عروسی کردن (با ) ) تزوج
مترادف و متضاد
نامزد کردن، عروسی کردن، عقد کردن، شوهر دادن
انجام دادن، بپایان رساندن، عروسی کردن، به وصال رسیدن
عروسی کردن، شوهر دادن، ازدواج کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) زن گرفتن همسر اختیار کردن .
لغت نامه دهخدا
عروسی کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زن گرفتن. ( ناظم الاطباء ). همسر اختیار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ازدواج. عرس. || شوی کردن دختر. بخانه شوی رفتن دختر یا زن.
- امثال :
عروسی نکرده بچه در گهواره خواباندن ، نظیر: گاو یا خر نخریده آخُر بستن. چاه نکنده منار دزدیدن. ( فرهنگ عوام ).
- امثال :
عروسی نکرده بچه در گهواره خواباندن ، نظیر: گاو یا خر نخریده آخُر بستن. چاه نکنده منار دزدیدن. ( فرهنگ عوام ).
فرهنگ فارسی ساره
اروسی کردن، بیوگانی کردن
کلمات دیگر: