کلمه جو
صفحه اصلی

عقب مانده


برابر پارسی : واپس مانده

فارسی به انگلیسی

backward

فارسی به عربی

خلفیا , متخاذل , وراء

مترادف و متضاد

laggard (صفت)
عقب مانده

behindhand (صفت)
کهنه، عقب مانده، بی خبر از رسوم، مادون، دغل

lagging (صفت)
عقب مانده، کند، اهسته

lagged (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

benighted (صفت)
تاریک، عقب مانده، گرفتار تاریکی جهل، شب زده، عقب افتاده

straggling (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

فرهنگ فارسی

( صفت ) عقب افتاده کشور ( ملت اجتماع ) عقب مانده .

فرهنگ معین

( ~ . دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) نک عقب افتاده .

لغت نامه دهخدا

عقب مانده. [ع َ ق َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) عقب افتاده. پس افتاده.

فرهنگ عمید

= * عقب ماندۀ ذهنی
* عقب ماندهٴ ذهنی: (روان شناسی ) کسی که در مهارت های ذهنی به رشد لازم نرسیده است.

= ⟨ عقب‌ماندۀ ذهنی
⟨ عقب‌ماندهٴ ذهنی: (روان‌شناسی) کسی که در مهارت‌های ذهنی به رشد لازم نرسیده است.


فرهنگ فارسی ساره

واپس مانده


پیشنهاد کاربران

Primitive، Medieval قرون وسطایی
Primitive opinions
عقاید عقب افتاده و قرون وسطایی


کلمات دیگر: