کلمه جو
صفحه اصلی

شتا


مترادف شتا : زمستان، گرسنه، ناهار

متضاد شتا : صیف

فارسی به انگلیسی

winter

فارسی به عربی

شتاء

مترادف و متضاد

زمستان ≠ صیف


گرسنه، ناهار


۱. زمستان
۲. گرسنه، ناهار ≠ صیف


فرهنگ فارسی

گرسنه، کسی که ناشتایاناهارنخورده باشد
شتائ
قحط یا ماخوذ از تازی در فارسی بمعنی زمستان .

فرهنگ معین

(ش ) (ص . ) گرسنه .

لغت نامه دهخدا

شتا. [ ش ِ ] ( اِ ) ناشتا و ناهار. ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). ناهار و ناشتا را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
لقمه نان خویشتن نخورد
گر دو هفته همین شتا باشد.
کمال اسماعیل.

شتا. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) جای درشت.( از منتهی الارب ). موضع خشن. ( از اقرب الموارد ). || صدر وادی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

شتا. [ ش ِ ] ( ع اِ ) قحط. ( اقرب الموارد ). || زمستان :
تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست.
فرخی.
برفروزآتش برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آزار بود.
منوچهری.
چو سرسام سردست قلب شتا را
دوا به ْ ز قلب شتایی نیابی.
خاقانی.
چون زره دان این تن پر حیف را
نه شتا را شاید و نه صیف را.
مولوی.
کوزه ها سازی ز برف اندر شتا
کی کند چون آب بیند او وفا.
مولوی.
عمرگرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.
سعدی.
رجوع به شتاء شود.

شتا. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) جای درشت .(از منتهی الارب ). موضع خشن . (از اقرب الموارد). || صدر وادی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


شتا. [ ش ِ ] (اِ) ناشتا و ناهار. (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
لقمه ٔ نان خویشتن نخورد
گر دو هفته همین شتا باشد.

کمال اسماعیل .



شتا. [ ش ِ ] (ع اِ) قحط. (اقرب الموارد). || زمستان :
تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست .

فرخی .


برفروزآتش برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آزار بود.

منوچهری .


چو سرسام سردست قلب شتا را
دوا به ْ ز قلب شتایی نیابی .

خاقانی .


چون زره دان این تن پر حیف را
نه شتا را شاید و نه صیف را.

مولوی .


کوزه ها سازی ز برف اندر شتا
کی کند چون آب بیند او وفا.

مولوی .


عمرگرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.

سعدی .


رجوع به شتاء شود.

فرهنگ عمید

گرسنه، کسی که ناشتا یا ناهار نخورده باشد: لقمهٴ نان خویشتن نخورد / گر دو هفته همی شتا باشد (کمال الدین اسماعیل: ۴۴۹ ).
زمستان، موسم سرما.

گرسنه؛ کسی که ناشتا یا ناهار نخورده باشد: ◻︎ لقمهٴ نان خویشتن نخورد / گر دو هفته همی شتا باشد (کمال‌الدین اسماعیل: ۴۴۹).


زمستان؛ موسم سرما.


پیشنهاد کاربران

فصل سرما

زمستان

همون زمستون خودمون یا زمستان سا فصل سرما البته معنی های مختلفی داره فارسی رو که می شناسید . من ششم هستم توی کتاب ششم معنیش این می شه . 😄همچنین امیدوارم حالتون خوب باشه . 😉شاد باشید . 😆

- ربیع: بهار
- صیف: تابستان
- خریف: پاییز
- شتا : زمستان
- موسم: فصل /هنگام

زمستان . فصل سرما

شتا:زمستان به:بهتر

کتاب فارسی هم اومده یعنی زمستان


کلمات دیگر: