کلمه جو
صفحه اصلی

سخت کار کردن

فارسی به انگلیسی

drive, grub, sweat

فارسی به عربی

عبد، طحن

عبد


مترادف و متضاد

grind (فعل)
خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن

slave (فعل)
سخت کار کردن، غلامی کردن

fag (فعل)
جان کندن، خسته کردن، خرحمالی کردن، از پا در اوردن، سخت کار کردن


کلمات دیگر: