برابر پارسی : دلبسته، دوستدار
علاقمند
برابر پارسی : دلبسته، دوستدار
فارسی به انگلیسی
caring, desirous, disposed, interested, great, ready, zealous
فارسی به عربی
مکرس , مولع
مترادف و متضاد
وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند
خواهان، مشتاق، عاشق، شیفته، علاقمند، مایل، خاطرخواه، انس گرفته
علاقمند، ذینفع، ذیعلاقه
علاقمند
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند . ۲ - مرتبط . ۳ - منسوب . ۴ - کسی که مسوئ ول مالیات محلی است .
لغت نامه دهخدا
علاقمند.[ ع َ ق َ / ق ِ م َ ] ( ص مرکب ) رجوع به علاقه مند شود.
فرهنگ فارسی ساره
دلبسته، دوستدار
پیشنهاد کاربران
گرایش، گرایش داشتن ( در برخی باره ها )
نمونه:
ꞌطالبانꞌ هرگز به آشتی جویی گرایش نداشتند ( علاقمند نبودند ) .
نمونه:
ꞌطالبانꞌ هرگز به آشتی جویی گرایش نداشتند ( علاقمند نبودند ) .
کلمات دیگر: