صورت ظاهر
فارسی به انگلیسی
outwardly appearance
face value
فارسی به عربی
مظهر
مترادف و متضاد
تظاهر، شباهت، قیافه، صورت ظاهر
فرهنگ فارسی
ظاهر حال
لغت نامه دهخدا
صورت ظاهر.[ رَ ت ِ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهر حال. هیأت ظاهر. آنچه بچشم درآید از ظاهر کسی : در هیأتش نظری کرد صورت ظاهرش پاکیزه... ( گلستان ).
کلمات دیگر: