عریب
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عریب. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جشم بن حاشد، از بنی همدان ، از قحطان. جدی جاهلی و یمانی بود. فرزندان او بطن هایی را تشکیل داده اند که ازجمله آنها حجوربن اسلم بن عریب میباشد. ( از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 97 ).
عریب. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حیدان ( یا حدان ) بن عمرو، از قضاعة، از قحطانیة. جدی است جاهلی. ( از الاعلام زرکلی از النویری و السبائک و نهایةالارب و جمهرةالانساب ).
عریب. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) ابن زهیربن أبین ( یا أیمن ) بن الهمیسع، از حمیر، از قحطانیة. جدی است جاهلی. و قبایل صنهاجة و جنادة و زناتة، که از قبایل مشهور مغرب هستند از نسل او میباشند. ( از الاعلام زرکلی از طرفةالاصحاب و نهایة الارب ).
عریب.[ ع ُ رَ ] ( اِخ ) ابن زیدبن کهلان ، از قحطانیة. جدی است جاهلی. و لخم و جذام و کندة و عاملة و طی و اشعریون و مذحج و مرة از نسل او باشند. ( از الاعلام زرکلی از ابن خلدون و الاکلیل و طرفةالاصحاب و نهایةالارب ).
عریب . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن جشم بن حاشد، از بنی همدان ، از قحطان . جدی جاهلی و یمانی بود. فرزندان او بطن هایی را تشکیل داده اند که ازجمله ٔ آنها حجوربن اسلم بن عریب میباشد. (از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 97).
عریب . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن حیدان (یا حدان ) بن عمرو، از قضاعة، از قحطانیة. جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از النویری و السبائک و نهایةالارب و جمهرةالانساب ).
عریب . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زهیربن أبین (یا أیمن ) بن الهمیسع، از حمیر، از قحطانیة. جدی است جاهلی . و قبایل صنهاجة و جنادة و زناتة، که از قبایل مشهور مغرب هستند از نسل او میباشند. (از الاعلام زرکلی از طرفةالاصحاب و نهایة الارب ).
عریب . [ع َ ] (ع اِ) گویند: ما بالدّار عریب ؛ یعنی احدی و کسی در خانه نیست . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
عریب .[ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیدبن کهلان ، از قحطانیة. جدی است جاهلی . و لخم و جذام و کندة و عاملة و طی ٔ و اشعریون و مذحج و مرة از نسل او باشند. (از الاعلام زرکلی از ابن خلدون و الاکلیل و طرفةالاصحاب و نهایةالارب ).