( اسم ) ۱ - چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده . ۲ - دزدیده تاراج شده . ۳ - مجذوب .
ربوده
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(رُ دِ یا دَ ) (ص مف . ) ۱ - دربرده . ۲ - تاراج شده . ۳ - مجذوب .
لغت نامه دهخدا
ربوده. [ رُ دَ / دِ ] ( ن مف ) گرفتار. مجذوب و شیفته :
دیوانه شد دلم که ربودش به غمزه یار
عقلی چنان بجای نباشد ربوده را.
که نه تنها منم ربوده عشق
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.
دیوانه شد دلم که ربودش به غمزه یار
عقلی چنان بجای نباشد ربوده را.
کاتبی.
- ربوده عشق ؛ مغلوب عشق. گرفتار عشق : که نه تنها منم ربوده عشق
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
سعدی.
|| گرفته و تاراج شده و دزدیده. ( ناظم الاطباء ). مختلَس. خُلْسة. مسلوب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
چیزی یا کسی که دریده شده، دربرده.
پیشنهاد کاربران
گول خورده ، احمق
دزدی شده
کلمات دیگر: