( اسم ) ۱ - تیر دان کیش جعبه ترکش ۲ - هر یک از آهن های تنک کوچک که برای ساختن جوشن و بکتر برهم نهند ۳ - دایره هایی در سپر که از چوب و ابریشم پیچیده باشند .
در آمدن چیزی در چیزی یا بدگویی در پس کسی .
شهید بلخی (در صفت آتش سده ).
منجیک ترمذی .
عماره ٔ مروزی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
عنصری (از فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ).
عنصری .
عسجدی .
اسدی (گرشاسب نامه از جهانگیری ) (از انجمن آرا).
اسدی (گرشاسب نامه ).
ازرقی (از جهانگیری ).
سوزنی .
خاقانی .
غیبة. [ ب َ ] (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (از منتهی الارب ). فرورفتن چیزی در چیزی و پوشیده شدن . غِیابة. غُیوبة.غِیاب . غَیاب . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بدگویی در پس کسی . اسم است اغتیاب را. غیبة در صورتی گویند که راست باشد و اگر دروغ باشد بهتان نامیده شود. (از منتهی الارب ). عیب کسی در قفای او گفتن ، و با لفظ کردن استعمال میشود. (آنندراج ). یاد کردن کسی بدانچه دوست ندارد بشرط آنکه شخص دارای آن باشد ودر غیر این صورت بهتان است یعنی نسبت دادن چیزی که آن را بجا نیاورده است . (از تعریفات جرجانی ). وقیعة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غیبَت شود.
غیبة. [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). دور شدن و ناپدید گشتن . جدایی . (اقرب الموارد). ضد حضور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غایب شدن . نادیداری . مقابل حضور. مقابل حضرت . غَیب . غِیاب . غُیوب . مَغیب . (اقرب الموارد). رجوع به غَیبَت شود. || در پس کسی بدی او را گفتن و غیبت کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بد گفتن از پس . زشت یاد. در کسی در افتادن و در غیاب او بدی او گفتن . یاد کردن کسی دیگری را بر وجهی که اگر بشنود او را ناپسند آید. رجوع به غیبَة و غیبت شود.