کلمه جو
صفحه اصلی

فدین

لغت نامه دهخدا

فدین. [ ف ُ دَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر فَدَن بمعنی کاخ مشید است. ( از معجم البلدان ). رجوع به فَدَن شود.

فدین. [ ف ُ دَ ] ( اِخ ) مصغر نام قریه ای است بر کنار خابور بین ماکین وقرقیسیا که در آن جنگی افتاد. ( از معجم البلدان ).

فدین. [ ف َدْ دَ ] ( اِخ ) جایگاهی است از سرزمین حوران که عبدالرحمان بن محمدبن ابی بکر صدیق در آنجا درگذشت و مدفون شد. وی در زمره فقیهانی بود که ولیدبن یزیدبن عبدالملک بن مروان از آنان درباره طلاق قبل از نکاح استفتا کرد. ( از معجم البلدان ).

فدین . [ ف َدْ دَ ] (اِخ ) جایگاهی است از سرزمین حوران که عبدالرحمان بن محمدبن ابی بکر صدیق در آنجا درگذشت و مدفون شد. وی در زمره ٔ فقیهانی بود که ولیدبن یزیدبن عبدالملک بن مروان از آنان درباره ٔ طلاق قبل از نکاح استفتا کرد. (از معجم البلدان ).


فدین . [ ف ُ دَ ] (اِخ ) مصغر نام قریه ای است بر کنار خابور بین ماکین وقرقیسیا که در آن جنگی افتاد. (از معجم البلدان ).


فدین . [ ف ُ دَ ] (ع اِ مصغر) مصغر فَدَن بمعنی کاخ مشید است . (از معجم البلدان ). رجوع به فَدَن شود.



کلمات دیگر: