کلمه جو
صفحه اصلی

غرث

فرهنگ فارسی

گرسنه جائع

لغت نامه دهخدا

غرث . [ غ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گرسنگی . (غیاث اللغات ) (دهار). جوع .


غرث . [ غ َ رِ ] (ع ص ) گرسنه . جائع. (اللسان از ذیل اقرب الموارد).


غرث. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) گرسنه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرسنه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). گرسنگی. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). جوع.

غرث. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) گرسنه. جائع. ( اللسان از ذیل اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: