کلمه جو
صفحه اصلی

فدکی

لغت نامه دهخدا

فدکی . [ ف َ دَ ] (اِخ ) ابن اعبد، پدر میا، مادر عمروبن الاهتم . (منتهی الارب ).


فدکی . [ ف َ دَ ] (ص نسبی ) نسبت به قریه ای است که در نزدیکی مدینه واقع شده . (سمعانی ). رجوع به فدک شود.


فدکی. [ ف َ دَ ] ( ص نسبی ) نسبت به قریه ای است که در نزدیکی مدینه واقع شده. ( سمعانی ). رجوع به فدک شود.

فدکی. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) ابن اعبد، پدر میا، مادر عمروبن الاهتم. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: