کلمه جو
صفحه اصلی

عجیه

لغت نامه دهخدا

( عجیة ) عجیة. [ ع ُ جی ی َ ] ( ع ص ) مؤنث عجی. ج ، عُجایا، عَجایا. ( اقرب الموارد ). عُجْیَة... ( ع اِ ) پوست خشک شده که آن را پزند و خورند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). یقال قوت فلان اکل العجی. ( اقرب الموارد ). || لغتی است در عجاوة. ( منتهی الارب ).

عجیة. [ ع ُ جی ی َ ] (ع ص ) مؤنث عجی . ج ، عُجایا، عَجایا. (اقرب الموارد). عُجْیَة... (ع اِ) پوست خشک شده که آن را پزند و خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال قوت فلان اکل العجی . (اقرب الموارد). || لغتی است در عجاوة. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: