فحج. [ ف َ ] ( ع مص ) بزرگ منشی نمودن. ( منتهی الارب ). تکبر. ( اقرب الموارد ). || به رفتار فحج رفتن. ( منتهی الارب ). جلو پا را به هم نزدیک و پشت پاها را از هم دور کردن. || راه رفتن افحج. ( اقرب الموارد ). رجوع به افحج شود.
فحج. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. ( منتهی الارب ). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. ( اقرب الموارد ). || سخت دوری میان هر دو پا. ( منتهی الارب ).
فحج. [ ف َ ح َ ] ( ع مص ) رفتار که در آن پیش پایها نزدیک گذارند و پاشنه ها دور. ( منتهی الارب ). و در مغرب تباعد میان ساقین را در مرد و چهارپا گویند. ( اقرب الموارد ). || سخت دوری میان هر دو پا. ( منتهی الارب ).