کلمه جو
صفحه اصلی

غرشه

فرهنگ فارسی

یکی غرش میوه درختی

لغت نامه دهخدا

غرشه. [ غ َ ش َ ] ( اِخ ) صاحب تاریخ بیهق ولایت غورو غرشه را یکی از پنجاه ولایت مشهور ربع معمور عالم آورده است ( ص 17 و 18 ) و غرشه همان غرش و غرشستان و ظاهراً غیر از غور است. رجوع به غرشستان و غور شود.

غرشة. [ غ َ ش َ ] (ع اِ) یکی غَرش ، میوه ٔ درختی . (اقرب الموارد). رجوع به غرش شود.



کلمات دیگر: