کلمه جو
صفحه اصلی

غرمینوی

لغت نامه دهخدا

غرمینوی. [ غ ُ ] ( اِخ ) از رستاق مایمرغ است به فاصله دو یاسه فرسخ از سمرقند. ( از انساب سمعانی ورق 407 ب ).

غرمینوی. [ غ ُ ن َ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غُرمینوی . رجوع به غرمینوی شود. ( انساب سمعانی ).

غرمینوی. [ غ ُ ن َ ] ( اِخ ) محمدبن شبل غرمینوی ، مکنی به ابوسعید، وی از موسی بن احمدبن عمر سمرقندی روایت دارد. و ابوسلمة سعیدبن سلیمان الصغار از وی حدیث کرد. ( انساب سمعانی ورق 407 ب ).

غرمینوی . [ غ ُ ] (اِخ ) از رستاق مایمرغ است به فاصله ٔ دو یاسه فرسخ از سمرقند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب ).


غرمینوی . [ غ ُ ن َ ] (اِخ ) محمدبن شبل غرمینوی ، مکنی به ابوسعید، وی از موسی بن احمدبن عمر سمرقندی روایت دارد. و ابوسلمة سعیدبن سلیمان الصغار از وی حدیث کرد. (انساب سمعانی ورق 407 ب ).


غرمینوی . [ غ ُ ن َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غُرمینوی . رجوع به غرمینوی شود. (انساب سمعانی ).



کلمات دیگر: