کلمه جو
صفحه اصلی

عجسی

لغت نامه دهخدا

عجسی. [ ع َ ج ِ ج َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به عجس ، مؤلف لباب آرد: و بگمان من دهی است از دهات عسقلان. ( از اللباب ج 2 ص 123 ).

عجسی. [ ع َج ْ ج َ ] ( اِخ ) ذاکربن شیبة العسقلانی العجسی. از ابی عصام روادبن الجراح روایت کند و ابوالقاسم ابطرانی در ده عجس از وی حدیث شنید. ( از اللباب ج 2 ص 123 ).

عجسی . [ ع َ ج ِ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عجس ، مؤلف لباب آرد: و بگمان من دهی است از دهات عسقلان . (از اللباب ج 2 ص 123).


عجسی . [ ع َج ْ ج َ ] (اِخ ) ذاکربن شیبة العسقلانی العجسی . از ابی عصام روادبن الجراح روایت کند و ابوالقاسم ابطرانی در ده عجس از وی حدیث شنید. (از اللباب ج 2 ص 123).



کلمات دیگر: