( مصدر ) آواز برنیامدن خاموش شدن ساکت گردیدن .
صدا نشستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صدا نشستن. [ ص َ / ص ِ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) آواز برنیامدن. خاموش شدن. ساکت گشتن :
بلبلم را بی وصال گل دماغ نغمه نیست
یار تا برخاست از مجلس ، صدای ما نشست.
بلبلم را بی وصال گل دماغ نغمه نیست
یار تا برخاست از مجلس ، صدای ما نشست.
مخلص کاشی.
کلمات دیگر: