دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل .
فخیره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( فخیرة ) فخیرة. [ ف ِخ ْ خی رَ ] ( ع ص ) بسیارفخر. و هاء برای مبالغه است. ( اقرب الموارد ). رجوع به فخر شود.
فخیره. [ ف َ رَ] ( اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو زابل به ده دوست محمد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم و معتدل که دارای 307 تن سکنه است.آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فخیره. [ ف َ رَ] ( اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو زابل به ده دوست محمد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم و معتدل که دارای 307 تن سکنه است.آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فخیره . [ ف َ رَ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو زابل به ده دوست محمد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم و معتدل که دارای 307 تن سکنه است .آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فخیرة. [ ف ِخ ْ خی رَ ] (ع ص ) بسیارفخر. و هاء برای مبالغه است . (اقرب الموارد). رجوع به فخر شود.
کلمات دیگر: