(زَ بَ ) (اِ. ) کشتی ، جهاز بزرگ .
زنبری
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
زنبری. [ زَم ْ ب َ ری ی ] ( ع ص ) گران از مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گران و جسیم از مردم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) نوعی از کشتی بزرگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . رجوع به زنبریة شود.
کلمات دیگر: