( صفت ) منسوب به قاقم .
قاقمی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قاقمی . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قاقم :
بلورین تن و قاقمی پشت او.
بلورین تن و قاقمی پشت او.
نظامی .
قاقمی. [ ق ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قاقم :
بلورین تن و قاقمی پشت او.
قاقمی. [ ق ُ می ی ] ( اِخ ) تاج الدین وحید معاصر عوفی بوده است و عوفی گوید: و از تاج الدین وحید قاقمی شنیدم در نیشابور میگفت این دو رباعی سید صدرالدین گفته است در ایام جوانی... رجوع به لباب الالباب چ اوقاف گیپ ج 1 ص 143، و تاج الدین وحید در این لغت نامه شود.
بلورین تن و قاقمی پشت او.
نظامی.
قاقمی. [ ق ُ می ی ] ( اِخ ) تاج الدین وحید معاصر عوفی بوده است و عوفی گوید: و از تاج الدین وحید قاقمی شنیدم در نیشابور میگفت این دو رباعی سید صدرالدین گفته است در ایام جوانی... رجوع به لباب الالباب چ اوقاف گیپ ج 1 ص 143، و تاج الدین وحید در این لغت نامه شود.
قاقمی . [ ق ُ می ی ] (اِخ ) تاج الدین وحید معاصر عوفی بوده است و عوفی گوید: و از تاج الدین وحید قاقمی شنیدم در نیشابور میگفت این دو رباعی سید صدرالدین گفته است در ایام جوانی ... رجوع به لباب الالباب چ اوقاف گیپ ج 1 ص 143، و تاج الدین وحید در این لغت نامه شود.
کلمات دیگر: