کلمه جو
صفحه اصلی

قالع

فرهنگ فارسی

کوه و وادیست میان بحرین و بصره

لغت نامه دهخدا

قالع. [ ل ِ ] ( ع ص ) برکننده. || برکشنده. || برهنه کننده. ( ناظم الاطباء ).

قالع. [ ل ِ ] ( ع اِ ) دائرة القالع؛ دائره ای است در پشت اسب که در زیر نمد زین میماند و آن را ناپسند دانند. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). دائره ای است ناپسند که در اسب و شمشیر یافت میشود. ( از الجماهر ص 255 ).

قالع. [ ل ِ ] ( اِخ ) کوه و وادی ای است میان بحرین و بصره. ( معجم البلدان ج 7 ص 16 ).

قالع. [ ل ِ ] (اِخ ) کوه و وادی ای است میان بحرین و بصره . (معجم البلدان ج 7 ص 16).


قالع. [ ل ِ ] (ع اِ) دائرة القالع؛ دائره ای است در پشت اسب که در زیر نمد زین میماند و آن را ناپسند دانند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). دائره ای است ناپسند که در اسب و شمشیر یافت میشود. (از الجماهر ص 255).


قالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برکننده . || برکشنده . || برهنه کننده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: