( عجز آوردن ) درماندگی نمودن ناتوانی کردن ناتوان
عجز اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( عجز آوردن ) عجز آوردن. [ ع َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) درماندگی نمودن. ناتوانی کردن. ناتوان بودن :
ما عشق ترا به یادگار آوردیم
بر خاک تو عجز و افتقار آوردیم .
ما عشق ترا به یادگار آوردیم
بر خاک تو عجز و افتقار آوردیم .
کلمات دیگر: