پیشگاه
صدر بار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صدر بار. [ ص َ رِ ] ( ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) پیشگاه. بالای مجلس. صدر مجلس :
در خدمت تو آمده مخدوم پیشگان
بسته به صدر بار تو چون بندگان کمر.
جمشیدوار چون بنشیند به صدر بار.
در خدمت تو آمده مخدوم پیشگان
بسته به صدر بار تو چون بندگان کمر.
سوزنی.
خورشیدوار نور دهد بر همه جهان جمشیدوار چون بنشیند به صدر بار.
سوزنی.
رجوع به صدر شود.کلمات دیگر: