کلمه جو
صفحه اصلی

عجره

لغت نامه دهخدا

( عجرة ) عجرة. [ ع ُ رَ ]( ع اِ ) جای سطبری و درشتی از هر چیزی. ( منتهی الارب )( آنندراج ). موضع العجر. ( اقرب الموارد ). || گره رگ و پی. ( منتهی الارب ). گره در عروق بدن. ( اقرب الموارد ). || گره چوب و جز آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). العقدة فی الخشب و الخیط و نحوهما. ( اقرب الموارد ). || عیب و منقصت. || هر آنچه در وی پیشی نمایند و پنهان کنند. || کارهای مشکل و دشوار. ( منتهی الارب ).

عجرة. [ ع ُ رَ ] ( اِخ ) پدر قبیله ای است. ( منتهی الارب ).

عجرة. [ ع ُرَ ] ( اِخ ) نام اسب نافع غنوی است. ( منتهی الارب ).

عجرة. [ع ُ رَ ] ( اِخ ) والد کعب صحابی است. ( منتهی الارب ).

عجرة. [ ع ِ رَ ] ( ع اِ ) هیئت بست دستار. یقال فلان حسن العجرة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عجرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) هیئت بست دستار. یقال فلان حسن العجرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


عجرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ).


عجرة. [ ع ُ رَ ](ع اِ) جای سطبری و درشتی از هر چیزی . (منتهی الارب )(آنندراج ). موضع العجر. (اقرب الموارد). || گره رگ و پی . (منتهی الارب ). گره در عروق بدن . (اقرب الموارد). || گره چوب و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). العقدة فی الخشب و الخیط و نحوهما. (اقرب الموارد). || عیب و منقصت . || هر آنچه در وی پیشی نمایند و پنهان کنند. || کارهای مشکل و دشوار. (منتهی الارب ).


عجرة. [ ع ُرَ ] (اِخ ) نام اسب نافع غنوی است . (منتهی الارب ).


عجرة. [ع ُ رَ ] (اِخ ) والد کعب صحابی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: