کلمه جو
صفحه اصلی

عجرمی

لغت نامه دهخدا

عجرمی. [ ع َ رَ می ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به عجرم وآن جدّ اَبی عیسی است. رجوع به عجرمی ابی عیسی شود.

عجرمی. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) حسین بن ابراهیم بن عامربن ابی عجرم المقری الانطاکی العجرمی مکنی به ابوعیسی. از عبداﷲبن محمدبن اسحاق و جز او روایت کند و ابوبکر بن المقری و دیگران از وی روایت دارند. ( از اللباب ج 2 ص 123 ).

عجرمی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم بن عامربن ابی عجرم المقری الانطاکی العجرمی مکنی به ابوعیسی . از عبداﷲبن محمدبن اسحاق و جز او روایت کند و ابوبکر بن المقری و دیگران از وی روایت دارند. (از اللباب ج 2 ص 123).


عجرمی . [ ع َ رَ می ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجرم وآن جدّ اَبی عیسی است . رجوع به عجرمی ابی عیسی شود.



کلمات دیگر: