( مصدر ) غرق شدن .
غرقه گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غرقه گردیدن. [ غ َ ق َ / ق ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) غرق شدن. غرقه گشتن. رجوع به غرقه گشتن شود :
کشتی خرد است دست در وی زن
تا غرقه نگردی اندرین دریا.
که کشتی روز طوفان غرقه از باد شکم گردد.
کشتی خرد است دست در وی زن
تا غرقه نگردی اندرین دریا.
ناصرخسرو.
در این گرداب بی پایان منه بار شکم بر دل که کشتی روز طوفان غرقه از باد شکم گردد.
سعدی.
کلمات دیگر: