کلمه جو
صفحه اصلی

صحیفی

لغت نامه دهخدا

صحیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: وی از مردم شیراز و شخصی مصاحب و هم زبان است. آنقدر شاعروضع و بلندپرواز است که شاعری بسیار دلیر باید تا از وضع وی نترسیده در معرض سؤال و جواب او برآید. اغلب بزرگ زادگان احمق را پیداکرده برای آنان بالبدیهه قصیده های بیمعنی میگفت و جایزه میگرفت. در آنموقع بسیار بی قید و لوند بود ولی اکنون تائب و پرهیزکار شده است. عاقبت بخیر باد. شعرترکی و فارسی میگوید. ( ترجمه مجمع الخواص ص 218 ).


کلمات دیگر: