کلمه جو
صفحه اصلی

میلق

لغت نامه دهخدا

میلق . [ م َ ل َ ] (ع ص )تیزرو. (منتهی الارب ، ماده ٔ م ل ق ) (ناظم الاطباء). || شتابزده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جای زر. محل ذهب . (یادداشت مؤلف ).


میلق. [ م َ ل َ ] ( ع ص )تیزرو. ( منتهی الارب ، ماده م ل ق ) ( ناظم الاطباء ). || شتابزده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) جای زر. محل ذهب. ( یادداشت مؤلف ).

میلق. [ م َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 40هزارگزی شمال باختری ورزقان با 176 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مئلق. [م ِءْ ل َ ] ( ع ص ) احمق. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ). || مردی که گاهی دیوانه و گاهی بهوش باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

میلق . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 40هزارگزی شمال باختری ورزقان با 176 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


دانشنامه عمومی

میلق یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان دیزمار مرکزی بخش خاروانا شهرستان ورزقان واقع شده است.


کلمات دیگر: