دردا
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دریغا، آه، افسوس
( صفت ) مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد .
( صفت ) مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد .
فرهنگ معین
(دَ ) (اِصت . ) کلمة دال بر افسوس : دریغا، آه !
لغت نامه دهخدا
دردا. [ دَ ] ( صوت ) ( از: درد + الف ) لفظی است که گاه افسوس و اسف بر زبان رانند و دریغا مرادف آن است. ( آنندراج ). کلمه افسوس و حسرت یعنی آه ، دریغا، وای ، حیف و افسوس. ( ناظم الاطباء ). حسرتا. واحسرتا. یا حسرتا. دریغ و درد. ای دریغ. دریغا. والهفا. وااسفا. آوخ. آواخ. فغان. ای داد. امان. ندامتا. فسوسا :
چون مورد بود سبز، گهی موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد سبز بشم.
حیفا که در این بادیه عمرنورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد.
دردا که کارهای خراسان خراب شد.
وز یار یادگار دلم یادکرد ماند.
دردا که نگه نداشت بختم.
دردا که هیچکس را این کار برنیاید.
وین نفس حریص را شکر می باید.
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست.
دردا که راز پنهان خواهد شدآشکارا.
نیافتم که فروشند بخت در بازار.
از هرچه شنیدیم جز افسانه نماند.
برگ خزان به چهره زردم نمی رسد.
چون مورد بود سبز، گهی موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد سبز بشم.
فرالاوی.
دردا که در این زمانه غم پروردحیفا که در این بادیه عمرنورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد.
رودکی.
صبح آه آتشین ز جگر برکشید و گفت دردا که کارهای خراسان خراب شد.
خاقانی.
دردا که دل نماند و بر او نام درد ماندوز یار یادگار دلم یادکرد ماند.
خاقانی.
بشگفت بهاری از درختم دردا که نگه نداشت بختم.
نظامی.
آخرسپند باید بهر چنان جمالی دردا که هیچکس را این کار برنیاید.
عطار.
دردا که طبیب صبر می فرمایدوین نفس حریص را شکر می باید.
سعدی.
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست.
سعدی.
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شدآشکارا.
حافظ.
بسی بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیارنیافتم که فروشند بخت در بازار.
عرفی.
دردا ودریغا که درین مدت عمراز هرچه شنیدیم جز افسانه نماند.
؟ ( از آنندراج ).
دردا که روزگار به دردم نمی رسدبرگ خزان به چهره زردم نمی رسد.
؟ ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید
دریغا، آه، افسوس: دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶ ).
کلمات دیگر: